آقا امیراَرشا

سلام...

دوست دارم؟؟؟؟؟؟ چطور زحماتت رو جبران کنم؟؟؟؟؟؟ چطور محبتت رو جبران کنم؟

.

.

.

.

این جمله ها تکراریه....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

می دونم

اما خودت بگو چیز دیگه ای هم در مقابل اینهمه محبت بی ریات میشه گفت؟؟؟؟؟؟؟؟

مامان،مامانم، مامانی مادر بودن رو از شما یاد گرفتم

من عشق رو از چشمات و محبت رو از دستات یاد گرفتم

شما الگوی منی، دنیای آرامش منی

صدات، گرمی دستات، سکوتت، نگاهت همشون آرومم می کنه.......

مامان مهربون و خوش قلب و نجیبم به اندازه همه دنیا دوست دارم

روز مادر رو به مادر گلم و مادرشوهر عزیزم تبریک می گم.امیدوارم همیشه سالم و تندرست باشند و سایه شون بالای سرِما...

خدایا هزاران بار شکر که مقام والا و مقدس مادری رو به من دادی تا بهشتت زیر پاهام باشه...

و کمکم کن همسر و مادری باشم که باید باشم همونطور که تو دوست داری

من یه زنم

سردار عشقم

یه مادرم

و بهشت سرزمین منه...........................

انصافا مقامی تو دنیا از مقام من بالاتر هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یه سلام تازه و بهاری خدمت گل پسرم و دوستای نی نی پیجی . امیدوارم که تعطیلات خوبی رو پشت سر گذاشته باشید..

تو پست قبل تا اونجایی خاطرات ما ثبت شد که می خواستیم بریم مسافرت ....

اینجا رفته بودیم بیرون که این سگ با دیدن تو خودش رو لوس میکرد و روی زمین می خوابید.

تو این مسافرت من و امیرارشا به شدت سرما خوردیم و نتونستیم خیلی بگردیم و بیرون بریم برای همین روز ششم برگشتیم.

روز هشتم با اینکه امیرارشا کاملا خوب نشده بود به اتفاق فامیل رفتیم پارک نهج البلاغه که پارک خیلی قشنگ بود و خیلی خوش گذشت

روز سیزده بدر هم به اتفاق خانواده رفتیم پارک.. اونجا برای پدرها و مادرها مسابقه گذاشتند و من یه ماشین حساب بردم

و اما روز چهاردهم که با یکی از دوستای نینی پیجی دیدار داشتیم

روز سیزدهم دوباره سرماخوردگیت برگشته بود و چهادهم با کسالت و بی حالی بردمت تا دوستای خوبمون رو ببینیم

نگات.............

حالمو خوب می کنه...................

سلام خدمت همه دوستان

سال نو رو تبریک می گم امیدوارم که تو این روزای عید تا به حال بهتون خوش گذشته باشه

ما هم این دو روز فقط موقع سال تحویل و زمان خواب خونه بودیم. از بعد از سال تحویل رفتیم خونه بزرگترها و روز اول فروردین هم رفتیم زیارت اهل قبور و بعد مهمونی و مهمونی و....

امشب هم خودمون یه عالمه مهمون داریم

حالا بریم سراغ هفت سین:

این عکس ها نمونه ای از کنجکاوی ها و شیطنت های امیرارشا در مهمونی:

فردا هم میریم مهمونی بعد از ناهار هم میریم مسافرت...

امیدوارم تعطیلات خوب و مفرح و شادی داشته باشید و افسار اسب سال 93 رو به دست بگیرید و رامش کنید

سلام دنیای من، می دونی... با اومدن تو یه فصل جدید تو زندگی من و بابایی ورق خورد، تو شدی بهار زندگی ما، پس سلام بهار زندگی...

من برای اخرین بار اومدم تا آخرین پست سال92 و عکس های جامانده از امسال رو بذارم:

یک سال دیگه گذشت سالی که پستی ها و بلندی های زیادی برای ما داشت، روزهایی رو پشت سر گذاشتیم که پر بود از غم و اشک و خنده و شادی ...

کسایی رو از دست دادیم که جاشون هیچ جور پر نمی شه ولی یادشون تو قلب ما همیشه زندست و کسایی به ما پیوستند که حضورشون باعث قوت قلب و خوشحالی ماست..

مردجوانم امسال چیزهای زیادی یادگرفتی که واقعا با پارسال قابل مقایسه نیست، پیشرفت های چشمگیر که باعث سرافرازیی من و بابایی

خوشحالم امسال هر جور که بود گذشت و من و تو بابایی کنار هم بودیم و با خوشی هم خوشحال و با غم هم غمگین شدیم، کنار هم به آرامش رسیدیم. ماها سه تایی جَمعمون جَمعه...

و همیشه و هر لحظه و هر ثانیه خدا رو هزاران بار شکر گفتیم

از خدا می خوام سالی که در پیش رو داریم(سال 93) سرشار از سلامتی، عشق، موفقیت و برکت باشه

نینی پیجی های عزیز:

ستاره بختتان بالا، سپیده صبحتان تابناک، سایه عمرتان بلند، ساز زندگیتان کوک، سرزمین دلتان سبز ،جیبتان پر پول و سال نو مبارک

امیرارشا هم سال نو رو به همتون تبریک میگه و به سبک خودش براتون بوس می فرسته:

این عید به نور فاطمیه زیباست

روزیِ تمام سال من با زهراست

با بردن نام فاطمه فهمیدم

سالی که نکوست از بهارش پیداست

ایشاله که سال 93 سال همراه با ظهور یوسف زهرا باشه صلوات

سلام شکوفه بهارم...

این پست رو اختصاص میدم به عکس های ایام عید امسال(92)

چون از روی عکس انداختم کیفیتش پایینه

بریم سراغ سفره هفت سین

موقع سال تحویل خوابت می یومد نذاشتی لباس مناسب بپوشونمت .. قربون شکمت بشم من که زده بیرون

حالا بریم سراغ مسافرتی که تو روزای عید رفتیم

تو مسافرت خیلی خیلی پسر خوبی بودی و من و بابایی هم خیلی ازت راضی بودیم

و این هم سیزده بدر ...

پدر جون خیلی دوست داره

اونجا همش مواظبت بود و حتی باهات سوار سرسره میشد. ایشاله که همیشه سلامت باشه و سایه اش هم بالای سر ما

ایشاله که امسال هم مثل پارسال خوش بگذره

بگذار تمام عالم بدانند

من ذره ذره ذرات جهان را

جایگزین کسی کرده ام که هیچ چیز جایش را نمی گیرد

آخر او...

خدای عاشقی های من است...!

مگر کسی می تواند جای خدا را بگیرد ؟!؟!

هرگز...............

سلام روح و روانم،آروم جونم...

پنج شنبه یعنی 15 اسفند خیلی بهت خوش گذشت چون تولد نیکی بود و کلی شیطونی کردی و پفک خوردی

آماده شدم بریم تولد نیکی :

براش چند تا کادو خریدم:

اونجا همش دنبال بادکنک بازی بودم اما مامان همش می گفت عکس عکس عکس...:

سه تا نوه و یه بابابزرگ مهربون که من خیلی دوستش دارم و ایشونم خیلی ما سه تا رو دوست داره:

نیکی جونم تولدت مبارک. همیشه موفق باشی دختر خاله عزیزم.

امیرارشا بهترین پسر دنیاست چون: موقعی که مامان یا بابا خوابن و اون بیداره اروم برای خودش بازی می کنه.

امیرارشا بهترین پسر دنیاست چون: هر موقع مامان ازش بخواد اسباب بازی هاش رو جمع می کنه.

امیرارشا بهترین پسر دنیاست چون: داروهاش رو بدون اذیت کردن می خوره.

امیرارشا بهترین پسر دنیاست چون: عاشق سیب و تخم مرغه.

امیرارشا بهترین پسر دنیاست چون: دیگه موقع تعویض لباس گریه نمی کنه هر چند که همچنان از این کار متنفره.

امیرارشا بهترین پسر دنیاست چون: وقتی با کالسکه باهاش میریم خرید اروم میشینه تا کارمون تموم بشه.

امیرارشا بهترین پسر دنیاست چون: عاشق نقاشی و نوشتنه و تا براش چشم چشم دو ابرو رو می خونیم خط خطی کردنش معنادار میشه و تبدیل به دایره کشیدن میشه.

امیرارشا بهترین پسر دنیاست چون: اروم میشینه تا مامان ناخن هاش رو کوتاه کنه.

امیرارشا بهترین پسر دنیاست چون:هر موقع که از خواب بیدار میشه لبخند میزنه.

امیرارشا بهترین پسر دنیاست چون:لگوهای بازیش رو دوستت داره.

امیرارشا تو به هزاران دلیل بهترین پسر دنیایی که نمیشه همه رو اینجا گفت اما به واقع برای من و بابایی تو بهترین پسر دنیایی و ما به خودمون می بالیم بخاطر توووووووووووووو

حالا بریم سراغ قدیما:

اینجا 11 روزته. هر موقع گرسنه ات میشد دهنت رو این مدلی میکردی:

اینجا دو ماه و نیمه هستی و رفتیم مهد کودک ترنم و تو برای اولین بار سوار یه وسیله بازی شدی. خاله ندا خیلی مواظبت بود:

اینجا 8 ماهته و نیکی مقنعه مدرسه اش رو سرت کرده:

هر روز که می گذره به مادر بودن بیشتر دلبسته میشم، احساس می کنم قبل از اینکه یک زن باشم و یا حتی قبل از اینکه یک انسان باشم مادر بودم و عاشق تو....................

سلام گلم، بلبلم، سنبلم...

دیروز دومینو های بازیت رو دراوردم. بعد از چند دقیقه متوجه شدی که جاهای خالی باید بره تو جاهای برجسته البته هنوز شکلک ها رو بلد نیستی اما خیلی خوشت اومد ازش

این عکس هم برای روز شنبه است که عینک مامان رو زدی

دسته این عینک رو از وسط شکوندی دیگه نمیشه درستش کرد اما بخاطر این خنده قشنگت بخشیدمت عزیزدلم

جمعه من و تو خاله ها و دختر خاله ها رفتیم خرید. تو یکی از پاساژها سوار اسب گردون شدی با دختر خاله ها البته ترسیدم تو رو روی اسب بذارم برای همین رو صندلی نشستی و داری با تعجب به بچه ها که از رو تشک بادی می پرن نگاه میکنی

داشتم عکسای قدیمیت رو نگاه میکردم خیلی دلم برای اون موقع تنگ شده. چند تا رو تو این پست میزارم چند تای دیگه پست بعدی

اینجا یک ماهته و من این مدلی گذاشتمت رو پام ساعت هم 7 صبحه:

خوابم میاد. دارم خمیازه می کشم

به یه نقطه خیره میشم و دقت می کنم

بیشتر دقت میکنم

از بس دقت کردم رفتم تو عالم شیرین رویا

و در نهایت لالا

تمام ناتمام من با تو تمام میشود

سلام قلبم، نفسم، هستیم....

چهارشنبه رفتیم خونه خانجون( مادربزرگ پدری بابایی)

عمه بردت رو میز توالت خان جون، این عکس ها رو هم دختر عمه بابا ازت انداخته:

یعنی عاشق مدل نشستنتم...........

فکر کنم از چهره ای که خدا بهت داده خیلی راضی هستی چون هر دفعه خودت رو تو اینه می بینی با لذت نگاه می کنی و می خندی البته خوب حق داری..

عاشق تلفنی و کلی با تلفن خانجون بازی کردی. خدایی بود که خراب نشد!! البته شریک جرم هم داشتی و اون کسی نبود جز عمه ...

عکست رو تو قاب رو میز خانجون می بینی عزیزم؟ همه دوست دارن.. البته خانجون چون بابایی رو خیلی دوست داره تو رو هم یه جور دیگه دوست داره...

با شنیدن صدای اذان و الله اکبر دستات رو بغل گوشت میزاری البته خیلی وقته اینکار رو می کنی اما نمیشد ازت عکس بندازم اما دختر عمه بابا امشب موفق شد

این دو تا عکس رو هم خیلی دوست دارم . قشنگه. نه؟

دوست داشتن ساده است و باور کردنش سخت.. تو ساده باور کن که سخت دوستت دارم..

سلام به شازده کوچولوی خودم..

چند تا عکس با گوشی بین برفها ازت انداخته بودم که گوشی برای باز هزارم به زمین خورد و خاموش شد

البته عیبی نداره دوباره درست میشه

کم کم هوای سرد داره جاش رو به آفتاب میده و منم مثل همه خانومای ایرانی شروع کردم به خونه تکونی

البته از هفته پیش دارم کم کم کارام رو میکنم که برای 10 روز آخر به امید خدا تموم بشه

وقتی خونه تمیز باشه کاملا میشه بوی عید و اومدن سال جدید رو احساس کرد

باید این خونه مجازیمون رو هم خونه تکونی کنیم....

مثل هر سال این روزا بی دلیل خوشحالم البته بی دلیل بی دلیل هم نه... تو و بابایی قانع کننده ترین دلیل برای شادی و خوشحالی منید... خدایا صدها بار شکر

تو هم تو خونه تکونی خیلی بهم کمک کردی

در عکس بالا یه جا داری کشوی لباسات رو مرتب می کنی و در عکس دیگه ظرفای مامان رو سرجاشون میزاری. قربون پسر زحمتکشم بشم من که دست راست من تو خونست..

بزن قدش پسرم

تو این چند روز فهمیدم که جای ظرفا رو بهتر از من می دونی مثلا وقتی بهت می گم امیرارشا لیوان ها روبده سریع میری سراغ کابینت لیوانها و اونا رو بهم میدی. جالبه نه؟

حالا میریم سراغ عکس های کاملا بی ارتباط به متن:

دارم با دقت مجله می خونم.مگه چیه؟ می خوام اطلاعاتم به روز باشه خوب...

من و هم بازی هام...

من جز تو هیچ آرزویی ندارم.. تو ادامه وجود منی.........