امروز صبح تولد ترنم جونم(دخترخالم) بود، که تو مهد کودکش گرفته بود. جاتون خالی با مامانی رفتیم اونجا. کمی تو حیاط مهد تاب بازی کردم و بعد رفتیم تو سالن.. اولش کمی ترسیدم آخه بچه ها بلند جیغ میزدند و عمو هادی با بلندگو می خوند اما بعد دیگه بقول مامان کم کم یخم باز شدو با آهنگ های شاد عمو هادی رفتم وسط و قر دادم. از برف شادی خوشم نیومد، ترسیدم اما عاشق فشفشه شدم ، می خواستم دست بزنم اما مامان می گفت نه داغه داغه، راستی لواشک و کیک و آبمیوه هم خوردم و یه عالمه هم عکس انداختم. نینی های مهد هم منو خیلی دوست داشتند و منم چون از همه کوچولوتر بودم هوامو داشتن. آخرش خیلی خسته شدم آخه من هر روز صبح ساعت 6 بیدار میشم و ساعت 9 دوباره می خوابم اما امروز نشد واسه همین دیگه بغل خاله زهرا لم دادم و نی نی هایی رو که می رقصیدن رو تماشا میکردم. خلاصه خیلی خوب بود. مامانم میگه که منم 2 سال دیگه میرم مهد...... خیلی خوشحالم. هووووورا