amirarsha

amirarsha جان تا این لحظه 11 سال و 9 ماه و 26 روز سن دارد

ماجرای مدادرنگی......

تا

تاریخ عکس 16/5.

اینا مداد رنگی شما هستن که دایی برات خریده. صبح که از خواب بیدارشدی و صبحانه تو که خوردی با هم مشغول نقاشی بازی شدیم و من با تمام وجود تلاش می کردم که بهت خط کشیدن رو کاغذ رو یاد بدم و البته تو هم خوب یاد گرفتی اما فقط برای نیم ساعت! مدادا رو برداشته بودی و می دویدی اینور اونور .. و من تمام وجودم شده بود چشم که خدایی نکرده نیوفتی زمین و مداد تو صورت یا چشمت نخوره. بعد از اینکه خوابیدی مداد رو از دستت کشیدم بیرون و قایم کردم و با خودم یه تصمیم گرفتم یعنی حقیقتش دلم برات سوخت. چرا؟ الان میگم:

خواه ناخواه تو از سن 3یا4 سالگی شروع می کنی به یاد گرفتن نقاش کردن،شعرخوندن،زبان انگلیسی یاد گرفتن و... پس چرا من این چند سال رو هم که می تونی به بازی و شیطنت و بچگی کردن بگذرونی ازت بگیرم و بجاش ذهن کوچولوت رو مشغول یاد گرفتن این چیز اون چیز کنم. همین طوری تو این سن مشغول یاد گرفتن مهارت های اولیه زندگی هستی چرا چیزای سنگین دیگه هم توسط من اضافه بشه؟ خلاصه عزیزم برو خوش باش و خوش بگذرون که مامان لارجی نصیبت شده اما فقط تا 4 سالگی و سن مهدکودک رفتنت........

چیزای جدید که یاد گرفتی و من الان یادمه: میگم بشین می شینی، میگم بده چیزی که تو دستت هست رو میدی، در هرچیز مثل شیشه آب. یا شیشه شیر خودت یا خودکار رو مبندی. شارژر لب تاپ رومیزاری توی جای شارژش، با برس موهات رو شونه می کنی البته بجای مرتب شدن برعکس میشه، دماغت رو نشون میدی و مدل رقصیدنت کاملا دخترونه شده..

تمام ناتمام من با تو تمام می شود.. دوست دارم جینگول مامان


تاریخ : 28 مرداد 1392 - 17:44 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 2154 | موضوع : وبلاگ | 47 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام