سلام عمر و زندگی مامان..
بیست و هشت آذر تولد بهترین همسر و مهربونترین پدر دنیابود اما بنا به مسائلی که تو جریانید نتونستیم تولد بگیریم، این چند روز هم چون بچم همش گریه دیده بود روحیه ش غمگین شده بود بنابراین تصمیم گرفتم با چند روز تاخیر یه تولد و یه سفره یلدای جمع و جور و سه نفره درست کنم تا تغییر روحیه داده باشیم. رفتیم با امیرارشا کیک خریدیم و با همون چیزایی که تو خونه داشتم میز رو چیدم. شب که بابایی احسان اومد کلی غافلگیر شد چون تو جریان تصمیم من نبود. اینم عکساش:
-----------------------------------------------------------------------------------------
عاشق این عکسم. برای یه خانوم چه چیز باارزشتر از این که دو تا عشق های زندگیش انقدر باهم خوب باشن و هم دیگه رو ببوسند؟ شما دو تا همه زندگی و دلیل بودنم هستید
------------------------------------------------------------------------------------------
خیلی خیلی بابت این کار از خودم راضیم چون با وجود اینکه تو قلبم غم بود اما خنده رو روی لبای عزیزانم نشوندم
------------------------------------------------------------------------------------------
وقسمت مورد علاقه ی امیرارشا.....
خدایا هزاران بار سپاس که دستی رو تو دستم قرار دادی که پاهاش با دیگری نرفته. عزیزم دوست دارم و برای بار هزارم تولدت رو تبریک می گم.
------------------------------------------------------------------------------------------
این عکس جالبه نه؟