اول ازخبرای بد شروع میکنم. یه هفته مریض بودم خیلی بدجور. البته هنوزم خوب نشدم . هنوز کمی از بالا و پایین بیرون روی دارم! حوصله هیچ کاری هم ندارم همش نق میزنم. طفلی مامان همش نازمو میکشه منم خوشم میاد هی خودمو لوس میکنم. مامانیم این چند روز اسمم رو گذاشته لوسک مامان. شبا هم بیدار میشدم نمیذاشتم مامانی و بابایی بخوابن. خوب دوست دارم شبا هم نازمو بکشن مگه چیه!؟
خبرای خوب اینکه یه چیزی تو دیوار پیدا کردم که هی بالا و پایینش میکنم و بعد به لامپ نگاه میکنم خاموش و روشن میشه. امروز همش رو مبل بودم و اینکارو میکردم و چون مریضم مامانیم هیچی نمیگه و تازه قربون صدقه م میره . امروز با بابایی و مامانی رفتیم بیرون و برام یه کفش خریدن از این مدل تابستونیاو جلو بازا. قشنگه دستشون درد نکنه