پنج ماه و ده روزته بطور کاملا تصادفی متوجه 2تا مروارید کوچولو تو دهنت شدم که تازه جوونه زده .
پنج ماه و نیمته اولین ماه محرم رو تجربه میکنی و برای اولینبار لباس سقا پوشیدی اما هوا خیلی سرده و مجبورم یه کاپشن از روش بپوشونمت اما خیلی ناز شدی
شش ماهته یادگرفتی رو زمین قل میخوری اینجوری به هرچی دلت میخواد میرسی بعضی وقتا هم ترمز میبری و سرت رو به پایه میز و در ودیوار میزنی. شدی کدو قلقله زن
هفت ماهته یه ویروس جدید اومده تو اون رو گرفتی خیلی سخته کلی وزن کم کردی و کلی هم دارو میخوری
هفت ماه و نیمته خیلی راحت چهاردست و پا میری و بدون کمک میشینی. آفرین گل پسرم
هفت ماه و نیمته اولین خرید برای عید نوروز رو باهم تجربه میکنیم لباساتو از خیابون بهار خریدیم و کفشات رو از سنایی
هشت ماهته و اولین نوروز رو میبینی و اولین هفت سین رو. ایشاله همیشه سالم و موفق باشی
هشت ماهته و اولین سفرت رو به همراه مامان وبابا و مادرجون و پدر جون و دایی و خاله ها به شمال (کلاردشت) میری خیلی خوش گذشت و توخیلی پسر خوب و بی آزاری بودی
اگه میخواهید از ابتدا این قصه رو بخونید به پستهای قبل مراجعه کنید ادامه قصه در پستهای بعدی.........