amirarsha

amirarsha جان تا این لحظه 11 سال و 10 ماه و 16 روز سن دارد

یه قصه مثل همه قصه ها.............

پنج ماه و ده روزته بطور کاملا تصادفی متوجه 2تا مروارید کوچولو تو دهنت شدم که تازه جوونه زده .

پنج ماه و نیمته اولین ماه محرم رو تجربه میکنی و برای اولینبار لباس سقا پوشیدی اما هوا خیلی سرده و مجبورم یه کاپشن از روش بپوشونمت اما خیلی ناز شدی

شش ماهته یادگرفتی رو زمین قل میخوری اینجوری به هرچی دلت میخواد میرسی بعضی وقتا هم ترمز میبری و سرت رو به پایه میز و در ودیوار میزنی. شدی کدو قلقله زن

هفت ماهته یه ویروس جدید اومده تو اون رو گرفتی خیلی سخته کلی وزن کم کردی و کلی هم دارو میخوری

هفت ماه و نیمته خیلی راحت چهاردست و پا میری و بدون کمک میشینی. آفرین گل پسرم

هفت ماه و نیمته اولین خرید برای عید نوروز رو باهم تجربه میکنیم لباساتو از خیابون بهار خریدیم و کفشات رو از سنایی

هشت ماهته و اولین نوروز رو میبینی و اولین هفت سین رو. ایشاله همیشه سالم و موفق باشی

هشت ماهته و اولین سفرت رو به همراه مامان وبابا و مادرجون و پدر جون و دایی و خاله ها به شمال (کلاردشت) میری خیلی خوش گذشت و توخیلی پسر خوب و بی آزاری بودی

اگه میخواهید از ابتدا این قصه رو بخونید به پستهای قبل مراجعه کنید ادامه قصه در پستهای بعدی.........


تاریخ : 04 تیر 1392 - 16:53 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 1202 | موضوع : وبلاگ | 13 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام