amirarsha

amirarsha جان تا این لحظه 11 سال و 10 ماه و 16 روز سن دارد

یه قصه مثل همه قصه ها.............

 

12 ماهته و کاملا فرق من و بابایی رو فهمیدی و من رو نگاه می کنی میگی م م . بابایی رو نگاه میکنی میگی ب ب . وقتی اینطوری می گی تمام قلبمون میشه عشق

12ماهته و یاد گرفتی که راه بری خیلی بامزه این کارو میکنی. زمین افتخار میکنه که فرشته کوچولوی من می تونه روش راه بره

12ماهته و اولین جشن تولد زندگیت رو دیدی. خیلی ها بهم میگفتند که جشن سال اول بچه خیلی اذیت میکنه اما تو خیلی خوب بودی در کمال تعجب من با بچه ها به اتاقت می رفتی و باهاشون به سبک خودت بازی می کردی(باورم نمیشه انقدر بزرگ شدی) کاری که قبلا نمیکردی. انگشتت رو می خواستی تو چشمشون دماغ یا گوششون کنی. دستشون رو می گرفتی و همش بهشون می خندیدی. وای عاشقتم من

12 ماهته و آخرین واکسن زیر یک سال رو باید بزنی البته برای این دو روز وقت داریم

12ماهه که عشق ما نفس ما و جون مایی

قصه ما به سر رسید اما نه تازه شروع شده من وتو و بابایی می خوایم یه عمر کنار هم شاد و سالم و عاشقونه زندگی کنیم. ..............

 


تاریخ : 18 تیر 1392 - 21:13 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 1079 | موضوع : وبلاگ | 8 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام