amirarsha

amirarsha جان تا این لحظه 11 سال و 10 ماه و 4 روز سن دارد



من و فصل بهار...

من و فصل بهار...

از وقتی فصل بهار اومده امیرارشا ساعت خوابش بیشتر شده اینجا تو تختشه می خواد بگه مامان منو بخوابون خیلی لالا دارم
تاریخ : 21 اردیبهشت 1392 - 10:35 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 914 | موضوع : فتو بلاگ | 3 نظر

من وگردش هرروز با کالسکه...

من وگردش هرروز با کالسکه...

قربون لم دادنت بشم قربون کتت بشم قربون خواب الودگیت بشم. نفس مامان و بابایی
تاریخ : 21 اردیبهشت 1392 - 10:31 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 1078 | موضوع : فتو بلاگ | 2 نظر

من و خواب شبها...

من و خواب شبها...

این یک نوع از مدل های خوابیدن شب به شب امیرارشاست...
تاریخ : 21 اردیبهشت 1392 - 10:29 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 1095 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

من و دوستام...

من و دوستام...


تاریخ : 20 اردیبهشت 1392 - 07:17 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 1041 | موضوع : فتو بلاگ | 2 نظر

خودم بالیوان آب می خورم

عزیزدلم امروز یاد گرفتی که لیوان دستت بگیری و اب بخوری. بس که وروجکی. یه دفعه لیوان ابم رو برای چند ثانیه گذاشتم زمین و تو هم بدون اینکه وقت رو هدر بدی سریع لیوان اب رو برداشتی و سرکشیدی بالا. کارت خیلی خنده دار بود  عاشقتم جیگری  


تاریخ : 20 اردیبهشت 1392 - 07:09 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 1157 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

حس مادرانه

امیرارشاکوچولوی من دیروز برای اولین بار سوار اتوبوس شدی. می خواستیم بریم خونه مادرجون و منم یهو تصمیم گرفتم با اتوبوس بریم. وقتی سوار اتوبوس شدیم تو باتعجب اینور اونور رو نگاه کردی و اروم بغل مامان نشستی یه خانوم نازت کرد و تو هم خندیدی و اون خانوم گفت که تو چقدر شبیه منی و با من مو نمیزنی. الهی فدات شم نمی دونی چه کیفی میکنم وقتی کسی میگه شبیه منی بالاخره نه ماه زحمتت رو کشیدم دیگه عشق من ناز من. تو اتوبوس به بابایی زنگ زدم و گفتم سوار اتوبوس شدیم باورش نمیشد نگرانت بود اما وقتی گفتم چه پسراقایی هستی خیالش راحت شد. راستی یه خانوم سوار اتوبوس شد که یه نی نی کوچولو بغلش بود حدودا یک ماهه. یکم تو دلم مغرور شدم که پسر من بزرگه. تعجب نکن این یه احساس مادرانه ست همه مادرا بادیدن بچه هاشون حس غرور بهشون دست میده . منم با دیدن تو و قد رشیدت و کاراو شیطنت هات حس قشنگی بهم دست میده یه حس غرور یه حس مادرانه آره اسمش اینه حس ارامبخش مادرانه . خوشحالم از اینکه خدا محبتش رو در حق من وبابایی تموم کرد و نعمت بزرگ پدر و مادر شدن رو به ما داد. بخاطر وجود تو که بهشت زیر پای منه. خدایا کمکمون که قدر این نعمت و برکت رو که بی منت به ما دادی رو بدونیم و لیاقتش رو داشته باشیم امین 


تاریخ : 18 اردیبهشت 1392 - 08:44 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 1109 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

من می خندم...

من می خندم...

عزیز دل مامان وبابا اینجا پنج ماه و نیمشه. بابایی از سرکار برگشته و دید پسرخوشگلش در حال بازیگوشیه واسه همین گذاشتش رو مبل و تندتند ازش عکس انداخت و بعد از هرعکس هم بوسش میکرد
تاریخ : 18 اردیبهشت 1392 - 08:32 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 1115 | موضوع : فتو بلاگ | 5 نظر

پسملم قارچ می خوره

جیجلم چطوری؟ مامان داره تو رو خوب ددری می کنه ها هرروز عشقم باهم میریم بیرون و خرید میکنیم حرف میزنیم میخندیم منم مدام خدا رو بخاطر داشتن پسرسالم و خوشگل و بامزه ای مثل تو شکر میکنم راستی گلم از امروز یاد گرفتی می گی آبه اینقدر بانمک میگی که من و بابایی عشق میکنیم . امروز برای اولین بار تو سوپت قارچ ریختم توهم بدت نیومد خوردی الهی قربونت برم پسمل مامان بزرگ شده


تاریخ : 18 اردیبهشت 1392 - 07:32 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 985 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

من و عکسا

من و عکسا


تاریخ : 15 اردیبهشت 1392 - 23:37 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 1172 | موضوع : فتو بلاگ | 2 نظر