amirarsha

amirarsha جان تا این لحظه 11 سال و 10 ماه و 4 روز سن دارد

حس مادرانه

امیرارشاکوچولوی من دیروز برای اولین بار سوار اتوبوس شدی. می خواستیم بریم خونه مادرجون و منم یهو تصمیم گرفتم با اتوبوس بریم. وقتی سوار اتوبوس شدیم تو باتعجب اینور اونور رو نگاه کردی و اروم بغل مامان نشستی یه خانوم نازت کرد و تو هم خندیدی و اون خانوم گفت که تو چقدر شبیه منی و با من مو نمیزنی. الهی فدات شم نمی دونی چه کیفی میکنم وقتی کسی میگه شبیه منی بالاخره نه ماه زحمتت رو کشیدم دیگه عشق من ناز من. تو اتوبوس به بابایی زنگ زدم و گفتم سوار اتوبوس شدیم باورش نمیشد نگرانت بود اما وقتی گفتم چه پسراقایی هستی خیالش راحت شد. راستی یه خانوم سوار اتوبوس شد که یه نی نی کوچولو بغلش بود حدودا یک ماهه. یکم تو دلم مغرور شدم که پسر من بزرگه. تعجب نکن این یه احساس مادرانه ست همه مادرا بادیدن بچه هاشون حس غرور بهشون دست میده . منم با دیدن تو و قد رشیدت و کاراو شیطنت هات حس قشنگی بهم دست میده یه حس غرور یه حس مادرانه آره اسمش اینه حس ارامبخش مادرانه . خوشحالم از اینکه خدا محبتش رو در حق من وبابایی تموم کرد و نعمت بزرگ پدر و مادر شدن رو به ما داد. بخاطر وجود تو که بهشت زیر پای منه. خدایا کمکمون که قدر این نعمت و برکت رو که بی منت به ما دادی رو بدونیم و لیاقتش رو داشته باشیم امین 


تاریخ : 18 اردیبهشت 1392 - 08:44 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 1109 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

من می خندم...

من می خندم...

عزیز دل مامان وبابا اینجا پنج ماه و نیمشه. بابایی از سرکار برگشته و دید پسرخوشگلش در حال بازیگوشیه واسه همین گذاشتش رو مبل و تندتند ازش عکس انداخت و بعد از هرعکس هم بوسش میکرد
تاریخ : 18 اردیبهشت 1392 - 08:32 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 1115 | موضوع : فتو بلاگ | 5 نظر

پسملم قارچ می خوره

جیجلم چطوری؟ مامان داره تو رو خوب ددری می کنه ها هرروز عشقم باهم میریم بیرون و خرید میکنیم حرف میزنیم میخندیم منم مدام خدا رو بخاطر داشتن پسرسالم و خوشگل و بامزه ای مثل تو شکر میکنم راستی گلم از امروز یاد گرفتی می گی آبه اینقدر بانمک میگی که من و بابایی عشق میکنیم . امروز برای اولین بار تو سوپت قارچ ریختم توهم بدت نیومد خوردی الهی قربونت برم پسمل مامان بزرگ شده


تاریخ : 18 اردیبهشت 1392 - 07:32 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 985 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

من و عکسا

من و عکسا


تاریخ : 15 اردیبهشت 1392 - 23:37 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 1172 | موضوع : فتو بلاگ | 2 نظر

مامان نگرانه

امیرارشای مامان وزنت ازحد نرمال هم بالاتره اما اصلا نمی تونی غذای کمی سفت یا کمی بزرگ رو بخوری مثل بیسکویت یا غذای ادم بزرگا رو. دیروز کمی از آب قورمه سبزی بهت دادم تو هم خوردی اما بعد از چند دقیقه استفراغ کردی چرا مامانی؟ چیزسفتی که نبود؟ یعنی مشکلی داری یا شاید هم مربوط به لارنگومالشیات {شل بودن غضروف حنجره} باشه. نگرانم مامان  . از چندتا مامان که بچه هاشون تقریبا همسن و سالتند پرسیدم اونا راحت غذای بزرگسال رو می خورن. الهی قربونت برم. از دکترت وقت گرفتم تو این هفته میبرمت پیشش. تپلی مامان من مواظبتم تو هم مواظب خودت باش 


تاریخ : 15 اردیبهشت 1392 - 09:28 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 1080 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

گردش هر روزه با مامانی

عشق و عمر مامان راضی هستی ازاینکه دوتایی غروبا باهم میریم گردش ؟ من که واقعا لذت میبرم . چندروزه خیلی بالا میاری جرا قربونت برم؟ وقتی بالا میاری و رنگت می پره قلبم اتیش می گیره الان هم دوست دارم از ته دل گریه کنم نمی دونم چرا؟ الان خوابیدی صورت مثل ماهت رو میبینم دلم میسوزه آخه امروز مدام جیغ میزدی و منم سرت داد زدم و گفتم بسه دیگه اروم شو و تو اروم شدی نمی دونم شاید ترسیدی ولی عکس العملی نشون ندادی منم پشیمون شدم و تا شب هی بغلت کردم و بوسیدمت و عذرخواهی کردم اما هنوز عذاب وجدان دارم منو ببخش عشقم عمرم زندگیم   دوست دارم خیلی هم دوست دارم 


تاریخ : 15 اردیبهشت 1392 - 08:43 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 1102 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

من و روسری قهوه ای مادرجون...

من و روسری قهوه ای مادرجون...

اینجا شبیه که همه خونواده منزل مادرم دورهم جمع شده بودیم و شوهرخاله امیرارشا یه روسری مادرم رو به سر آقاخوشگله بست و صورتش نازترشد. قربون چشمای درشتت بشم آهوی مامان
تاریخ : 13 اردیبهشت 1392 - 07:32 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 1217 | موضوع : فتو بلاگ | 2 نظر

چرا اسمم رو امیرارشا گذاشتند؟

پسرگلم قبل از اینکه بدونم خدا تو رو تو شکمم گذاشته 2 شب پشت سر هم خواب دیدم که صاحب یه پسرخوشگل مثل خودت شدم که شب اول امیرحسین و شب دوم امیر مهدی صداش می کردیم  و زمانی که فهمیدم تو توی شکممی تصمیم گرفتیم حتما اول اسمت امیر باشه اما برای قسمت دوم اسمت خیلی جستجو کردیم که اسمی با معنی و کوتاه باشه و با امیر هم جور در بیاد تا اینکه به اسم ارشا برخوردیم که از سلسله هخامنشی و به معنی مرد پاک و مقدس و درستکاره و اینجوری شد که اسمت شد امیرارشا  . امیدوارم زندگیت هم مثل اسمت سرشار از آقایی و پاکی باشه الهی آمین


تاریخ : 13 اردیبهشت 1392 - 07:12 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 1179 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

من و ساعت های اول زندگیم...

من و ساعت های اول زندگیم...

اینجا امیرارشا چند ساعته به دنیا اومده 4کیلو وزنشه قدش هم 53 بگو ماشاله
تاریخ : 13 اردیبهشت 1392 - 02:04 | توسط : مامان امیرارشا | بازدید : 914 | موضوع : فتو بلاگ | 3 نظر